loading...
زهل
تفرجگاه بازدید : 50 یکشنبه 17 تیر 1403 نظرات (0)

ماكارونی با مرغ

مواد لازم:

- ماكاروني 400 گرم
- مرغ نصف سينه مرغ
- سيب زميني 1 عدد بزرگ
- پياز 2 عدد متوسط
- رب 5/1 تا 2 قاشق غذاخوري
- جعفري خرد شده 2/1 پيمانه
- زعفران كمي
- نمك و فلفل و زردچوبه به مقدار لازم
- آبليمو 2 يا 3 قاشق غذاخوري

* طرز تهيه:
1- مرغ را با يك ليوان آب و يك عدد پياز و كمي زعفران بگذاريد بپزد تا آب آن به خوردش برود. سپس آن را ريش ريش كنيد.
2- پياز را خلال كرده، با مقدار كمي روغن سرخ كنيد. به آن كمي زردچوبه زده، رب را به آن اضافه كنيد و كمي تفت دهيد. به آن نمك و فلفل و آبليمو بزنيد و مرغ را همراه جعفري خرد شده به آن اضافه كرده، مواد را با هم مخلوط نموده و از روي حرارت برداريد.
3- ماكاروني را همان طور كه در دستور تهيه ماكاروني با گوشت گفته شده آماده كنيد و به جاي مايه گوشتي از مايه مرغ لاي ماكاروني بدهيد و آن را دم كنيد.


تفرجگاه بازدید : 39 یکشنبه 17 تیر 1403 نظرات (0)

تفاوت عشق با ازدواج

تفاوت عشق با ازدواج   یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده.
من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه می‌مونه، یک اطمینان برات درست می‌کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می‌تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می‌کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می‌کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!


اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 75
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 311
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 669
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,018
  • بازدید ماه : 1,018
  • بازدید سال : 3,674
  • بازدید کلی : 25,194